پارت سی و چهارم

زمان ارسال : ۳۱۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

گذشته:
سه هفته‌ی پیش، بعد از دریافت مدرک دوره‌ی آموزشی‌مان، با امیرحسین به شرکتی که معرفی شده بود رفتیم. من هم بعد از امیرحسین مصاحبه کرده و هردو برای همکاری آزمایشی دوماهه پذیرفته شده بودیم. هردو نیمی از روز را در شرکت مشغول بودیم و طرح می‌زدیم. قبلا امیرحسین گفته بود که آقای امیری طرفدار طرح‌های نو و خلاقانه است و به جوانان زیاد پرو بال می‌دهد، اما فکرش را هم نمی‌کردم تا این ان

1474
477,334 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سمیرا

    10

    سلام عزیزم گلم فوق العاده عالی نوشتید،زمان گذشته و حال رو وقتی می خونیم گیج نمیشیم،فوق العاده رمان حرفه ای و گیرایی هستش،ممنون از شما

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ممنون از نگاه گرم و مهربونتون.

    ۱۰ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    خانم اصغری با تشکر از جواب دادن پیامم،میخواستم از دریافت سکه بپرسم ،برای من همش میگیه قندشکن رو روشن کن من متوجه نمیشم ،هر چند من اشتراک این رمان قشنگ رو گرفتم ،لطفا راهنمایی بفرمایید

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید عزیزم. بعضی از تبلیغات داخلی نیستن و برای تماشا کردنشون باید از فی.ل.ت.رشکنداستفاده کنین.💙 مدیریت اپلیکیشن حتما توضیحات کاملی در این مورد ارائه خواهند داد.

    ۱۰ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    کاش یه مقدار هم از زمان حال مینوشتید تا ببینیم سمیر چطوری میخواد کارشو توجیه کنه،مرسی نویسنده جان عالی بود

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سلام عزیزم. زمان گذشته و حال دارن به موازات هم در داستان نقل میشن.در پارت‌های بعدی از احوال سمیر مطلع خواهید شد.

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید